دارم به این فکر میکنم که ما تو چه دنیای مسخره ای زندگی میکنیم.
همین الآن که دارم این حرفارو براتون مینویسم دو سه نفر، شایدم پنج شش نفر از گرسنگی جون دادن!!!!؟؟؟
از گرسنگی!!!!
میبینی چه دنیایی ساختیم؟ لعنت به این دنیای کثیف و بی درو پیکر!
تو یه طرف دنیا یه عده بیکار علاف بی درد شکم گنده دور هم جمع می شن و با همدیگه مسابقه ی خوردن میزارن و هرازگاهی هم چندتایی شون از از بس میخورن، میترکن!!(همین چند روز پیش شاه شیکم گنده های دنیا با غذا خودشو خفه کرد!! اینقدر خورد تا نفس کشیدن یادش رفت و مرد..به همین سادگی).
ولی اون سر دنیا یه بدبخت بیچاره هایی هم پیدا میشن که حتی دستشون یه تیکه نون خشک و خالی هم نمیرسه؟!!!
نمیدونم چرا دارم این حرفا رو میزنم... فقط تو رو خدا وقتی می خوای آروم و آسوده سر سفره بشینی و
شکمتو از انواع و اقسام غذاهای خوشمزه پر کنی..بعدش یه لیوان آب بخوری و یه جا لم بدی و واسه هضم
بهتر غذات دو تا هم آروغ بزنی..تو همین لحظات رویایی و زیبا!! فقط یه لحظه..فقط یه لحظه در نظر داشته
باش که تو همین مدت که تو بی درد و راحت داری دو لپی هر چی تو درو برت هستو میبلعی!!خیلیا هیچی
واسه خوردن ندارن! خیلیا از گرسنگی در حال جون کندنن...همین..
اگه حوصله داشتی یه دعایی در حق تموم گرسنه های عالم بکن، بگو :"خدایا من که سیر شدم، همه ی
گرسنه های دنیا رو سیر کن"..اگرم حوصله نداشتی که هیچی، ایشالا نترکی!!
ای کاش همه ی آدما با هم واقعا برابر بودن..آره تو حرف همه با هم برابرن، همه انسانن، ولی تو عمل میبینی که دیگه از این حرفای قشنگ خبری نیست..یکی سیر و راحت و بیدرده و دیگری گرفتار عذاب گرسنگی..وای که چقدر حالم از این واژه ی عدالت بهم میخوره..این واژه رو برا خر کردن ما پابرهنه ها و بد بخت بیچاره ها درست کردن، ای کاش میشد قبل از مردنم فقط لحظه ای، فقط یه ثانیه یا حتی نیم صدم ثانیه چهره ی قشنگشو ببینم..
این روزا همه از عدالت میگن و مینویسن..اما خودش نیست، شاید خجالتی باشه، شایدم اصلن وجود خارجی نداشته باشه..به هر حال اگه یه روز عدالتو دیدی، سلام منو بهش برسون..
خدا تو یه جای قرآن میگه:
"میدونی آدم کافر کیه؟ اون کسیه که یتیم و مسکینو به قهر و ناراحتی از خودش میرونه و کسی رو بر اطعام فقیر ترغیب نمیکنه"
وقتی خوب نگاه میکنم میبینم من و خیلی از دوروبریام از همون کافرایی هستیم که خدا گفته..
امیدوارم هیچوقت گرسنگی نکشی..
<!--[endif]-->
معلم پای تخته داد می زد
صورتش از خشم گلگون بود
و دستانش به زیر پوششی از گردپنهان بود
ولی آخر کلاسی ها
لواشک بین خود تقسیم می کردند
وان یکی در گوشه ای دیگر جوانان را ورق می زد
برای آنکه بی خود های و هو می کرد و با آن شور بی پایان
تساوی های جبری رانشان می داد
خطی خوانا به روی تخته ای کز ظلمتی تاریک
غمگین بود
تساوی را چنین بنوشت
یک با یک برابر هست
از میان جمع شاگردان یکی برخاست
همیشه یک نفر باید به پا خیزد
به آرامی سخن سر داد
تساوی اشتباهی فاحش و محض است
معلم، مات بر جا ماند
و او پرسید
گر یک فرد انسان واحد یک بود آیا باز
یک با یک برابر بود
سکوت مدهشی بود و سئوالی سخت
معلم خشمگین فریاد زد
آری برابر بود
و او با پوزخندی گفت
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آن که زور و زر به دامن داشت بالا بود
وانکه قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت
پایین بود
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آن که صورت نقره گون
چون قرص مه می داشت
بالا بود
وان سیه چرده که می نالید
پایین بود
اگریک فرد انسان واحد یک بود
این تساوی زیر و رو می شد
حال می پرسم یک اگر با یک برابر بود
نان و مال مفت خواران
از کجا آماده می گردید
یا چه کس دیوار چین ها را بنا می کرد ؟
یک اگر با یک برابر بود
پس که پشتش زیر بار فقر خم می شد ؟
یا که زیر صربت شلاق له می گشت ؟
یک اگر با یک برابر بود
پس چه کس آزادگان را در قفس می کرد ؟
معلم ناله آسا گفت
بچه ها در جزوه های خویش بنویسید
یک با یک برابر نیست
زنده یاد خسرو گلسرخی..